Hanae_Dark blue

×We won't be erased†

Hanae_Dark blue

×We won't be erased†

Hanae_Dark blue

AURA
𝑯𝒆 𝒔𝒂𝒊𝒅, "𝑶𝒏𝒆 𝒅𝒂𝒚 𝒚𝒐𝒖'𝒍𝒍 𝒍𝒆𝒂𝒗𝒆 𝒕𝒉𝒊𝒔 𝒘𝒐𝒓𝒍𝒅 𝒃𝒆𝒉𝒊𝒏𝒅 𝑺𝒐, 𝒍𝒊𝒗𝒆 𝒂 𝒍𝒊𝒇𝒆 𝒚𝒐𝒖 𝒘𝒊𝒍𝒍 𝒓𝒆𝒎𝒆𝒎𝒃𝒆𝒓"

画師
オーラ

خوش اومدید
من هانائه م و اینجا جایگاهی برای پردازش تفکراتمه
*:・゚ (・o

طبقه بندی موضوعی

من تعیین کننده بودم.من یک دلیل بودم!!!

شنبه, ۶ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۱۱ ب.ظ

 

☁️باری دیگر سلام.. ☁️

قبلش یه آهنگ تقدیمتون کنم که تقریبا همیشه حالمو بهتر میکنه

 

 

 

"You make my crazy feel normal, every time" 

_This is why I need you_

🎵

سوال های خودشناسی نصفه موندن و بهترین چیز میتونه باشه تا من اینجارو به امون خدا نذارم...

امروز امتحان ترم ریاضی داشتیم...*من هنوز عین آدم خودمو معرفی نکردم*

میتونید هانائه صدام کنید، امسال دوازدهمم... رشتمم تجربیه... و خب کنکور دارم...

هنر نقاشی موسیقی... از اول عمرم با همینا سروکار داشتم

کتاب خوندن، عکاسی، آهنگ خوندن، انیمه دیدن، فیلم دیدن، کیپاپ و کیدرام،... و.... و

هزاران چیز رندوم دیگه

_میدونم باز معرفی درستی نشد ولی باز بهتر از هیچیه_

بهرحال موضوع امروز سواله خودشناسیه.. 

سوال امروز:

دوست دارید دیگران روی سنگ قبرتان در یک جمله شما را چگونه معرفی کنند؟

 

سوال خیلی مهمیه راستش...

امیدوارم از خوندنش لذت ببرید( که به احتمال زیاد بیشتر ناراحت میشید:| اما بهرحال بعضی وقتا لازمه)

 

 قراره طولانی بشه فک کنم :|

امیدوارم باهاش ارتباط برقرار کنید... 

بریم ادامه مطلب..... 

 

خب این سوال مهم و سخته چون کل زندگیت رو قراره از جلوی چشمات بگذرونی و بعد آخرشو تصور کنی. ​​

​​​​​​اگه بخوام سوالو با یه جمله شروع کنم میگم که

"همیشه میخواستم تاثیر گذار باشم" 

نمیدونم چرا ولی شاید اگه بنویسمش خودمم یچیزایی دستگیرم بشه... 

من از بچگی همش فیلم و کارتون میبینم و همیشه صحنه های احساسی یا حماسه ایشون روم تاثیر میذاشتن...

​​​​​​باعث میشدن فک کنم که

*منم شخصیت یه فیلمم.. منم کاراکتر اصلی داستان خودمم...و اتفاقات داستان حول احساسات من میچرخه...من تعیین کننده ام! "

​​​​​​برای همین هر فیلم یا کیدراما یا انیمیشن تاثیر گذاری که میبینم یاد خودم میوفتم... یادم میوفته که وجود دارم.. 

یادم میوفته که داستان منم هنوز جریان داره و شاید یکی داره میبینتش...و اینطوری باعث میشه که یه تکونی به خودم بدم... از این وجه م خوشم میاد... 

یا بهتره بگم خوشم اومده

چون مدت هاست که خودمو یجور دیگه میبینم... قبلا خودمو درست نمیدیدم و اما حالا خودمو از دید راوی داستان میبینم... خودمو از دید راوی میبینم که دوست داره بدونه چیکار میکنم و پایانم چی میشه...

اره کجا بودم؟

خیلی دوست داشتم که یکی_یه فرد باارزش_

کاراکتر اصلی رو همون طوری که هست ببینه... دیدین بعضی روزا ناامیدین و از همچی بریدین؟ ، یهو یه اتفاق به ظاهر مسخره و بیهوده میفته اما باعث میشه خیلی چیزا در شما عوض بشه، یه چیز کوچیک و تعیین کننده! 

🦋اصل پروانه ای🦋

یه نفر رو می‌بینید، یا یه چیزی رو، یه مکانی رو، یه کتابی رو

شاید حتی بدردنخورترین چیز ممکن باشه اما انسان به دنبال همین فرصت های مسخرست تا بتونه زندگیو سفت تر بچسبه.. یه دلیل... که بدونه اونقدرا هم همچی مزخرف نیست.. 

آره من میخوام همون دلیل باشم برای کسی. 

​​​​​​ اگه این دیدگاهو نداشته باشم امکان نداره بخوام چیزی رو ادامه بدم​​​. دلیلی برام نمیمونه...باز برمیگردم به دنیای سیاهی که ازش اومدم... 

اگه این دیدگاهو نداشته باشم خودم رو جز انسانی با گوشت و پوست و استخون نمیبینم..جز انسانی فانی و بدبخت که تقلا میکنه زندگی کنه.. تقلا میکنه ک سرشو گرم کنه.

و سرشو *شیره بماله*

و بعد تو خیال خودش قبل مرگ فکر کنه که زندگی خوبی داشته و لبخند مصنوعی بزنه و همرنگ جماعت بشه و بعد تمام و بمیره... 

همین

اتفاق خاصی نیفتاد. 

 

نمیتونم...اما شایدم همین اتفاق داره میفته... این چیزیه که اخیرا خیلی داره آزارم میده... من چه فرقی دارم با همون آدمی که ازش حرف زدم؟​​​​​​

 

سوال این بود که دوست داشتم چه چیزی روی قبرم بنویسن؟ 

همیشه به همین فکر میکردم...  

هر وقت کاری کردم تو زندگیم به همین فکر میکردم

 

چیزی بنویسن یا ن

من دیگه مُردم 

من دیگه نیستم

احتمالا جسدم داره توسط موجودات ذره بینی تجزیه میشه

​​​​​​اثری از پوست سفتی که دارم نیست...معده داغونم... حتی دیگه کار هم نمیکنه...

و احتمالا اندکی آدم دور قبرم گریه میکنن و میگن‌:

دختر/یا خانم/ خوبی بود... بیچاره

و کسایی که دوسم داشتم افسرده میشن و بعد تموم میشه 

اونا برمیگردن سر زندگی عادیشون 

و دنیا ادامه پیدا میکنه

منم نمیدونم چه بلایی سر روحم میاد... هیچ کسی نمیدونه... هیچ کس

شاید تناسخ پیدا کردم...شایدم نشستم تو برزخ و منتظر قیامت موندم...

البته مورد اول برای من منطقی تره... 

بهر حال بحثمون این چیزا نیست 

​​​​بحثی که به هیچ جا نمیرسه پس هیچ نیازی هم نیست که راجبش حرف بزنم... 

 

​​​​​​اما دوست دارم یچیزی بجا بذارم.. 

و منظورم پتاسیم بدنم نیست¦:‌>

_قضیه از این قراره که معده زیبای من به همچی حساسیت نشون میده بجز موز:// و من برای اینکه تو مدرسه از گشنگی نمیرم مجبور بودم همیشه موز بخورم... تازه خوردنش آسونهXD

 و به احتمال زیاد نصف منابع پتاسیم در بدن من جمع شده_🍌🍌🍌

Anyway

 

چیزی بجا بذارم

یه چیزی که منو به هدفم برسونه

دلیل

دلیلی که اون، من بودم. 

خودمم هنوز نمیدونم چیه... 

ولی تنها چیزی که میخوام

همونه... + لبخند قبل از مرگه

 

"یک لبخند دردناک، حاکی از تمام رنج های گذشته که آمیخته به خوشی های زودگذر بودند. 

لبخندی که نشان از رضایت دارد، رضایتی که خودم به خودم نشان میدهم...یک آفرین... 

آفرین که تا اینجا ادامه دادی.. و توانستی آخر خط را ببینی...لبخندی که صدای گریه ها و شادی های گذشته ام را مثل آهنگی دوباره در ذهنم پخش می‌کند و بیادم می آورد که که بودم و از کجا آمدم...

حال کجا هستم و به کجا میروم... لبخندی که هم سینه ام را مثل خنجری تکه پاره می‌کند و از طرفی برایم آرامشی ناشی از سبک شدن قلبم را به ارمغان می آورد. 

خداحافظ دنیا و آدم های مزخرفش

اما بهرحال من نباختم.

چون من تعیین کننده بودم"

 

آخرش رو ادبی نوشتم چون فکر کردم قشنگ تر میشه. 

:>​​​​​

 

همین... دوستتان دارم..

میرم بخوابم...

نه اول ناهار میخورم بعد...

4 ساعت کلاس زیست دارم.. 

​​​​​​

​​​​​

  • (Hyung) Hanae

نظرات  (۵)

چه آهنگ قشنگی(":خیلی به متن میخورد از نظرم..
هومممم چه عقیده ی جالبی..این که من تعیین کنندم..و خوب این واقعا جالبه و البته یه جور امیده برای ادامه دادن زندگی..دوست داشتنی بود("":
+پیوندش میکنم

پاسخ:
اوهوم منم خیلی دوستش دارمTT
ممنون خیلی خوشحالم که خوشت اومد:"))

ماچ بر تو💖

نوشته ای برای خودم:

ساعت 2:30 گفتی میری بکپی آره؟ 

ساعت 3:30 عه:¦

الان چطور زیست گوش کنم؟ 

هوم... توصیفتو دوس داشتم... راستش منم همیشه فکر میکنم که شخصیت اصلی یه داستان یا یه فیلمم و همیشه به خودم میگم نکنه بیننده یا خواننده حوصلش سر بره از این که داره وقتشو صرف خوندن یا دیدن زندگی من میکنه؟

هرچند بعدش فکرم میره سمت این که ممکنه اصلا اونی که داره منو مثل یه فیلم میبینه اصن آدم نباشه و این زندگی ما به نظرشون یه چیز تخیلی باشه... انی وی مهم نیست این مورد.

 

و واقعا هم به نظرم خیلی مهم نیست رو سنگ قبرت چی بنویسن. خودم گاهی فکر میکنم اصن بهتره هیچی ننویسن. فقط یه دایره فرو رفته روی سنگ قبرم باشه که وقتی بارون بارید آب اونجا جمع بشه و کبوترا بیان ازش آب بخورن کافیه برام...

 

"چون بالاخره یه روز آخرین کسی که منو یادشه هم میمیره و من برای همیشه از این دنیا پاک میشم"

اون موقع دیگه این که چی رو سنگ قبرم نوشته شده چه اهمیتی داره... شاید اصن تا اون روز جوری پوسیدم که قبرمو فروختن و یکی دیگه رو درست روی من دفن کردن...

پاسخ:
مرسی^^
آره دقیقا

اون دایره برای کفتر هارو پسندیدم بهتره از الان سفارش بدمش... 

البته افرادی مثل گالیله یا ادیسون که استخوناشونم ممکنه پوسیده باشه همچنان سر زبان مردمن...البته اونا پرچم دار انقلاب پیشرفت در علم بودن و بماند که دوست داران درس و درس خوانی چه فحش های نصیبشون میکنن...

انی وی
کلا مهم نیست چی بنویسن... بهرحال برای ما فرقی نمیکنه
بهترش اینه که تا زنده هستیم اون فرق هارو ببینیم
و چیزایی که بعد مرگمون میخوان برامون بنویسنو همین الان بشنویم.. 

امیدوارم که اول من بمیرم🥃

:>>>

شت اند فاک...

راستش اون که گفتی شخصیت یه فیلم باشی و مثلا یکی داره میبینتت، اون خیلی زیبا بود..زیاد با جدیت اینطوری فکر نکرده بودم...بیشتر به این فکر کردم که یه روزی برمیگردم پشت سرمو نگا میکنم و اون روز، یا لبخند میزنم یا گریه میکنم:)

ولی فکر کنم خوبه که منم خودمو از بیرون ببینم...امروز از صب داشتم فک میکردم که چیشد اینجوری شدم؟...و به این نتیجه رسیدم که باید جزء نگریو بذارم کنار و بیشتر کل نگری کنم:) حس میکنم زیادی تو خودم فرو رفتم و "کیدو" رو نمیبینم...عصبانیتشو مبینم، خندشو میبینم کاراشو میبینم ولی خودشو نه...خودمو نه...

+منم دوس دارم قبرم یه درخت باشه:) و تو قبرستون نباشه...یه درخت تو یه جای خلوت*-* 

+اینکه گفتی بعد مرگمون چیزی نمیمونه...اتفاقا یمدته دارم بهش فکر میکنم...همیشه میگفتیم شاید ما بمیریم ولی خاطراتمون نه...الان فهمیدم اون خاطراتم قراره فراموش بشن...وقتی مردیم کسایی که دوسمون دارن خاطراتمونو زنده نگه میدارن و وقتی اوناهم مردن، خاطرات ماهم فراموش میشه...شاید حتی خودمونم اون خاطراتو فراموش کنیم...خیلی بهش فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که شاید

سال ها بعد از مرگمون

همون خاطرات و همون احساسات

تو قلب سه نفر دیگه نفوذ کنه:>

و اینطوریه که 

We won't be erased

:)

 

پاسخ:
امیدوارم کیدو رو بیشتر ببینی

آره درخت خیلی خیلی خوبه...من زنگ میزنم قبرمو سفارش بدم...زیر یه درخت
که سنگی داشته باشه که گنجشکها ازش آب بخورن💙

دقیقا دقیقا
اساس we won't be erased همینه:)
شاید قبل ما سه نفر بودن که مثل ما باهم کامل شدن و در حال غلبه ب دنیایی که بهشون پشت کرده بود بودن
و در وجود ما نفوذ کردن
  • 𝒀𝒖𝒎𝒊𝒌𝒐 ツ ! ×
  • آهنگ بالای پست خیلی قشنگ بود،  به نوشته ت هم میخورد(": 

    و اونقدر جالب و قشنگ بود ک زبانم جاست قاصر است...

    + تویی ک اینقدر خوب می نویسی خجالت نمی کشی تا الان این همه برامون نمی نوشتی خره؟"-"

    پاسخ:
    وایی آره منم میدوستمش خیلیTT

    قاصر زبان منه کافررر
    کافر بازی نکن 
    من قلبم با باتری کار میکنه
    تو که از مامانتم بهتر مینویسی
    مامانت به داشتن دختری مثل تو می افتخاره🍌💜

    آهنگ خره در شرک را بیاد می اورد:
    *خره خرم..... خره خرم....
    بچه ها شدن دوساله 
    افتادن توی ایوون
    این شیر بی شاخ و دم
    شد پدری مهربووووون
    خره خرم*

    :||

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">