گفتمان نصفه شبی با "خودم"....با اینکه 3 صبح نصفه شب حساب نمیشه🌸
🍒☁️ Yo*
This is not an Arzeshmand post
ولی دوست داشتم با "خودم" یه گفتمانی داشته باشم.
+عام...سلام
_نباید دیگه اینجا باشی...چی میخوای؟
+داشتم فکر میکردم شاید بتونی کمکم کنی...
_وای نه...دیگه نه!
+چرا همچی یجوریه؟
_....
+نمیخوای چیزی بگی؟
_فکر کنم چاره دیگه ای ندارم...زراتو بزن...
+نمیدونم مشکل دقیقا چیه ولی....
_خب معلومه احمق.. نتیجه کنکورت هنوز نیومده و تو هپروتی
+کی از کنکور حرف زد؟
_یعنی داری میگی مشکلت ارتباطی به این نداره که چند روز بعد اعلام نتایجه؟
+ هم نداره هم داره...مشکل اینه که همچی یجوری داره تغییر میکنه که من گذشته و حالو باهم قاطی کردم...بین رفتارای گذشته و الان بقیه نمیتونم ارتباط برقرار کنم...حتی از خوندن نامه ها و خاطرات دوستام هم پرهیز میکنم.
_چرا؟خب خودت که میدونی چیزی پایدار نیست...میترسی ۱۸۰ درجه تغییر کرده باشن؟
+۱۸۰؟اغراق میکنیا...ولی یه سوال انقدر زود جایگزین پذیرم؟زود فراموش میشم؟من چی؟؟من زود فراموش میکنم؟
_تو معمولا متقابل رفتار میکنی...اگه کسی فراموشت کنه سعی میکنی فراموشش کنی...درست تر که بگم سعی میکنی خودتو بزنی به اون راه...حالا واقعا فکر میکنی انقدر که تو به بقیه فکر میکنی اوناهم بهت فکر میکنن؟COME ON!!!
میگم نکنه از دست کسی ناراحتی؟
+ربطی به بحثمون نداره ولی چون پرسیدی میگم...دوست داشتم صادقانه تر باهام رفتار بشه...البته این برمیگرده به چندین روز پیش. یکم دلخور شدم ...از مخفی کاری بدم میاد.
ولش کن من باز زیادی حساس شدم...بنظرت اتاقک های ذهنم یکم نامنظم و پخش و پلا نیستن؟
_یکم؟؟سلطان تو کلا مغزت تو یه بعد دیگه فعالیت میکنه...
+نمیتونم خوب راجع به خودم و احساساتم حرف بزنم...چون هر چیزی که بگم مربوط به همون ثانیه ست....فرداش اینطوری نیست...پس فرداش اینطوری نیست...
من کدوم یکی از اینام؟چقد گیج شدم خدایا...الان دقیقا کدوم یکی از احساساتم واقعین؟؟برای همینه که دیگه نمیخوام حرف بزنم...و وقتی پر حرفی میکنم از خودم بدم میاد...در صورتی که قبلا فکر میکردم این کیوته که وقتی ذوق میکنم زیاد حرف میزنم...
_تو فقط خسته ای...خیلی خیلی خسته ای و من اینو بهتر از هر کس دیگه ای میدونم...
+خسته نبودم هم فرقی نمیکرد...من میتونم به هر کسی کمک کنم به جز خودم..چرا؟نامردی نیست؟تو چند ماه اخیر چندین نفر بهم گفتن که حرف زدن با من بهشون انگیزه میده...حالشونو خوب میکنه...بهشون الهام میده...پس چرا در مواجه شدن با خودم انقدر ضعیف عمل میکنم؟
_شدیدا قاطی کردی دوست من ولی حق داری. تو طول این مدت خیلی قوی بودی..به جمله کلیشه ای "زمان بهترش میکنه"گوش کن...
kinda->آب راه خودشو پیدا میکنه stuff
+پس میگی این مشکل رو هم تا کنم بذارم تو پوشه *گور باباش*؟
_exactly...حداقل برای مدتی
بهم اعتماد کن...چند ماه بعد مشکلاتت فقط به احساسات زودگذرت ختم نمیشن...
بهتری؟دیگه ناراحت نیستی؟
+ناراحت نبودم که...گیج شده بودم
_خب الان چی؟ کمتر گیجی؟:/
+نه '-'
_از جلو چشام خفه شو...نمک نشناسِ حروم
+مرسی که همیشه به حرفام گوش میدی... لاو یو
_خفه شو...بگیر بخواب
پ.ن)ای آقای آبی بدجنس|:[
باز رفتی که
ولی دروغ چرا
شاید یه روزی خودمم گممو گور کردم...
آقای آبی رو بُکُش ولی آبی بمونیا^^
یوو~
عام.. میدونی، این تا حد زیادی شبیه من بود. اونقدر گیج شدم که اصن نمیدونم "من" کیه، چجوریه.. میخواستم حتی اینجوری با خودم حرف بزنم ولی فکر نکنم فایده ای داشته باشه. سردرگم تر از این حرفا شدم. و خسته تر.
شاید حق با "خودت" باشه، هوم؟ شاید زمان بهترش کنه؟..
اینا رو بیخیال اصن. هنوزم از اون سیگارا داری؟