When you try your best, but you don't succeed When you get what you want, but not what you need When you feel so tired, but you can't sleep Stuck in reverse And the tears come streaming down your face When you lose something you can't replace When you love someone, but it goes to waste ?Could it be worse
Fix you. Covered by Bts
*چشمانش را میبندد و شروع میکند به تصور صحنه مورد علاقه اش..
راستی سلام... بله من همچنان در غیبت صغری به سر میبرم و میتونید این پست رو به عنوان یک وحی از عالم تاریکی در نظر بگیرید. راستش وضعیتم اصلا جالب نیست و چندین روزه که
ذهنم به قدری مشغول و از طرفی به قدری پوچ و بی هدفه که
تنها آرزوی حال حاضرم، گرفتن مرخصی چند روزه از زندگیه
خلسه طاقت فرسا و هجوم تنهایی مطلق...
اکثریت اینارو هممون تجربه میکنیم و برای خودم چیز عادیه اما این دفعه فرق میکنه...دغدغه فکری بزرگیه..
حتی پای رفتن به روانشناس باز شده
صداشونو شنیدم.
بهم ریخته و داغون
متنفر از همه چیز و همه کَس
تمام این روزهارو به بطالت در انتظار کمک گذروندم درحالی که یادم نبود اول باید کمک بخوام..
امتحان ترم ادبیات داشتیم و من از هشت درس فقط سه درس رو خوندم...
بله من یک کنکوریم.
مدتی گذشت و بعد با **ابرم** حرف زدم... آخه من یه ابر دارم... یه ابر جادویی☁️ که نمیدونم از کجا اومده اما به طرز فجیعی منو درک میکنه... نگرانمه..این عجیب نیست؟ البته منم نگرانشم...منم مراقبشم...اونم مراقبمه...
بهم گفت نترسم.. بهم گفت آروم باشم... گفت که هیچ وقت ترکم نمیکنه..
میدونی بهم چی گفت؟
گفت الان روی درسم تمرکز کنم و بعدا باهم برای باقی مشکلات ذهنیم تصمیم میگیریم...
باهم...
بهم گفت که من خیلی کمکش میکنم... بهم گفت وقتی بهش اهمیت میدم احساساتی میشه...
اون خیلی چیزا بهم گفت..
_________________
دارم روی خودم کار میکنم.... دارم ذهنمو مرتب میکنم..سخته.. این دفعه خیلی سخت تره... اما باید از پسش بر بیام...اصلا دوست ندارم توی این وضعیت مسخره بمونم...من همیشه از پسشون برمیومدم.
یکوچولو موچولو بگذره باز برمیگردم.. شرمنده اگه به نظراتتون جواب نداده بودم...