:| غیبت صغری؟یک روز هم صغری ست خب...
آقا اصلا میدونید چیه؟:|
هر وقت عشقم بکشه میام هر وقت هم بخوام میرم تو غارم:|
ببینید دوستان من خودمم هنوز خودم رو درک نکردم.
اگه بتونم این کارو کنم با افتخار داد میزنم:آهای دنیا من کاشف یه معما شدم!!!!
پس توصیه اولم اینه که هرگز تلاش نکنید منو درک کنید بی فایدست.. *تاسف میخورد*
سرعت تغییر روحیات من از سرعت نور در فضا هم بیشتره.
اومدم یه توصیه دیگه هم بکنم و برم. _.
"هنگام تلاش برای گردهم آمدن با دوستان خود، برنامه نریزید و فقط عمل کنید"
من و مائو تاحالا خونه کیدو اینا نرفته بودیم ولی برعکسش زیاد اتفاق افتاده... خیلی وقت بود که برنامه میریختیم و ساعت ها حرف میزدیم که یه روز عملیش کنیم...در آخر سرانجامی نداشت..
خلاصه
میخوام روند قرار گذاشتن دیروزمون رو تعریف کنم.
از حال کیدو که خبر داشتین... من یه مدت تو فکرم بود که چطوره برم بهش سر بزنم... بعد به فکرم رسید که دست خالی نرم، براش کتاب ببرم و دم در همو بغل کنیم.. سپس قرار شد که به مائو هم بگم و باهم بریم پیشش...
سپس کیدو گفت که باید بیاین داخل!
قرار شد بریم داخل و یه شکلات داغ بخوریم و سریع برگردیم.
باز هم عوض شد و قرار شد که تا 12 شب بمونیم. _.
دو حالت بیشتر وجود نداره.. یا این وسط فقط ما عرضه برنامه ریزی نداریم یا کلا برنامه ریزی جواب نمیده. _.
+کیدو با وجود اون همه چیزی که لمبوندم بالا نیاوردم بهم افتخار نمیکنی؟
+برادر کوچیکتر کیدو رو چلوندم.
+کیدو لای کتابه یه کاغذ کوچیک گذاشته بودم امیدوارم که ایگنور نکرده باشی:|
+من و کیدو از مائو بخاطر عوض کردن فونت وبمون ممنانیم._. \
چطور شده؟ *-*
+جفنگ به جفنگ چه ربطی به پلنگ به پلنگ دارد؟ * منشور طلایی استلا*
کاری نکنید از منشور جفنگیات خودم هم رونمایی کنم.
+دوستان عزیز دیروز بهم گفتن که اینجا تو بیان خودمو درست ادا نمیکنم و شماها منو دارک تر از واقعیت میبینین..
مگر شما با روحیات لطیف و سافت من آشنا نشده اید؟XD
+این دفعه براتون ستاره اومد؟که پست جدید گذاشتم